هنگام نیم روز. ظهر: برگ کرنب در آب پزند و به دست بمالند و بپالایند و نیمه روزان انگبین صافی کرده بر آن نهند و به قوام آورند. (هدایهالمتعلمین از فرهنگ فارسی معین)
هنگام نیم روز. ظهر: برگ کرنب در آب پزند و به دست بمالند و بپالایند و نیمه روزان انگبین صافی کرده بر آن نهند و به قوام آورند. (هدایهالمتعلمین از فرهنگ فارسی معین)
وسط روز و آن هنگام رسیدن آفتاب است بر دایره نصف النهار ظهر: (سادس ماه ربیع الاخر اندر نیم روز روز آدینه بحکم کردگار ذوالمنن) (حافظ. 370) یا پادشاه (سلطان) نیم روز (نیمروز)، آفتاب، آفتاب
وسط روز و آن هنگام رسیدن آفتاب است بر دایره نصف النهار ظهر: (سادس ماه ربیع الاخر اندر نیم روز روز آدینه بحکم کردگار ذوالمنن) (حافظ. 370) یا پادشاه (سلطان) نیم روز (نیمروز)، آفتاب، آفتاب
نیم روز، ظهر: از گرمی آفتاب سوزان تفسیدبه وقت نیمروزان، نظامی، ، هنگام نیمروز، وقت ظهر، (فرهنگ فارسی معین) : بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه، منوچهری، - دایرۀ نیم روزان، دایرۀ نصف النهار: آن دایره که بر نقطۀ سمت الرأس گذرد که زیر سر است و همه روزها و نقطه ها به دو نیم کند او را دایرۀ نیم روزان خوانند، (التفهیم) (یادداشت مؤلف)
نیم روز، ظهر: از گرمی آفتاب سوزان تفسیدبه وقت نیمروزان، نظامی، ، هنگام نیمروز، وقت ظهر، (فرهنگ فارسی معین) : بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه، منوچهری، - دایرۀ نیم روزان، دایرۀ نصف النهار: آن دایره که بر نقطۀ سمت الرأس گذرد که زیر سر است و همه روزها و نقطه ها به دو نیم کند او را دایرۀ نیم روزان خوانند، (التفهیم) (یادداشت مؤلف)